شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام دوستان

ساعت ویکتوریا

عطر ظهور

+ [وبلاگ] زيبا

ف - اكبري شلدره

آيا حرفهاي نگفته زيادي داريد که دوست داريد بيان کنيد ؟
آيا در زندگي روزمره به نکات ريز و درشتي بسياري بر مي‌خوريد که بدتان نمي آيد آنها را در جايي بنويسيد ؟
همه 6 نظر
سلام عليکم ، در مورد جمهوري هيچ نظري ندارم ، خصوصا اسلاميش ! برا اينکه وجود خارجي ندارند .
{a h=andishe}خانه ي خانواده{/a} درودتان باد ، نظرتان در اين مورد چيست ؟ موفق شديد اين را بخوانيد ؟ هر چه باشد شما صاحب نظر هستيد .
+ [وبلاگ] ولنجک
چقدر اونجا دلگيره و ظالم داره چقدر دلم هواي نابودي دشمن داره چقدر دلم براي روزهاي بام تهران تنگ شده چقدر باتو زندگي قشنگ و زيبا مي شه چي ميشه يار هم باشيم رفيق و جان و روح هم را در گرو عشق هم بينيم يار باشيم دلدار باشيم غم خوار و دوست رفيق بکر و دقيقا هم دم هم ت. روزهاي خوش سخت باشيم جان باشيم روح بشيم تو آسمون گم بشيم ابرا بشه محل قرارمون اونجا که نامردي شروع شد آغاز مردانگي و رفاقت
اگر خدا بخواهد و اگر خداخواست و زمانه گذاشت من هم به آينده سلام دادم و آينده پاسخم داد خيلي ها بايد بگويند چرا پاسخ خوبي بدي بود چرا بايد مجازات را ببخشم جايي که آنها بخشش مرا با مجازات بي رحمانه و ظلمت غاصبانه پاسخ دادند البته بخششي که ذره اي از زجري که با رفتارشان با من نمودند را مزه کردند و فهميدند چقدر تلخ است آنجا که اگر هم مجازات را مزه کنند پاسخ ظلم را مي چشند هنوز به من که
همه 5 نظر
دايا از امروز بعداز ظهر احساس مي کنم ديگر تنها نيستم ولي مي ترسم از اينکه خوابم ببره و بيدار شوم و ببينم اين کلبه تنهايي من هنوز سرد است و تاريک و توهم فروکش کرده و بايد چاره سازش را جويا شوم
يروم جايي که تقديرم برآن است کسي که ميان زجر و غصه هم زجر هم غصه و بعلاوه مهمان افتخاري تنهايي را تجربه کرده ديگر ميان بد و بدتر انتخاب زياد مشکلي را از سر نميراند که همينجوري يک هيچ به نفع ام بوده و شکر نعمت دو يکي را همون دوتا بسه
سخته اما زيبا و دلچسب يکي که تو دنيا همه چيزت هم حال خوش ات هم حال بدت روياي با اون بودن شما اگر حال با حال مي خواي لاجرم يک زن بايد کنارت باشه عاشق اش باشي دوست اش داشته باشي مردش باشي مونس غم خوارش باشي پشت اش باشي محرم اسرارش باشي جونت باشه راه رسيدن به کمال ات باشه عاشقانه با هم سر کنيد دشمنا رو يکي بعد از ديگري از بازي پس بگيرين و آواز دوقول و شادي روح
هم باشين خيلي چيزهاي ديگه ‌ه من نمي گم اون بايد بگه که مونس روح و روان و جان من ميشه خواهان دل و جان من هست بامن يکي و غم خوار و يار تاق من ميشه من که اميدم به خداست و روح ام درگرو بنده صالح خداست عشق من مولام بود و هست هرکه اون بخواد تاييد کنه مال من و جون و همه چيز من ميشه و جانم و روحم در راه اوني که مولام و دوست داره به من ام به نگاه همراه و قصيده خوان روز و شب اش نظر مي کنه
معامله پاياپاي هست و حواست نباشه سرت بالاي دار است مخصوصا اگر حاج خانم دبير که باشن هميشه خط کش اش چون چوب گردو يا خط کش خانم اسکندري 38سال پيش چقدر لذت داشت وقتي کف دست سامان يا راجيزاده ميشکست کف دستشون و نصيب من در عين معلوم فقط قربون وصدقه هاي عاشقانه اي بود که نتيجه از اين روايت از بچه گي پاچه خوري قابل بودم الان چطور؟
+ هوالرحمن آدمي بغض روي بغض ساخته شد ... نگاه کن همين زانو هايش ، بغض هايي هستند که از گلو پايين رفتند و گير کردند وسط قدم هايش ... و آدم ، درست از همانجا خم شد ... ! #ساجده_شيرين_فرد .
خدايا دلم تنگه خدايا گله دارم از تو!البته شکرت ني گويم ولي يک ذره اينجا بهم ريخته اونم جون به لب رسيده من است يا حلالم کن يا راحتم کن بس است اين برزخ کثيف و زجر آور که جانم را به لبم رسانده حي هات از اينهمه ناملايمتي زجر و عذاب فارغ از حال و روح و جان من با من بساز نگيرم خرده آزادم کن از اين برزخ صاحب مرده اگر رهايم کني رزگل تو ميشوم خار را مي شکافم با تو يکي ميشوم
به من خوش بودن يه حالي غريبه دلم مي خواد حرف بزنم اما گوشي که براي صحبت هايم دلش ريسه رود نمي يابم شايد با اين گفته دارم دلبري مي کنم از دلبرجانم ولي به خدا دلم خيلي تنگ است تنگ شهادت آخر هروقت خيلي خوشحالم اين دل صاحاب خانه خراب ميزنه خاکي و خرمشهر بهترين مقصد است آن ممدنبودي چقدر دوست دارم هوا هواي شهادت است
+ اندکي آرامش ميخواهم .... دستم به زندگي نمي رود ... اين روزها که از همه ي سايه ها و آدم هاي رنگي دلم به درد آمده تنها به پنچره اي که عطر آرامش تو را مي پراکند چشم دوخته ام ... دردي عظيم درديست با خويشتن نشستن با خويشتن " ش ک س ت ن"
خيلي وقته دلم گرفته ... دليلي براي زندگي ندارم ...
دليل بودنم آرزوي ديدن اوست...مگر نه؟
بعدی همه 15 نظر قبلی
شاد باشيد خرده نگيريد از بد زمانه کدامين يار ماند در دل و جان ما الي همين درد بي نهايت سخت زندگي آري همه درگيريم از عاقبت امروز خود ولي آيا جدل کردن و شکوه کردن از زمين و زمان سودي دارد در يافتن احسن الاحوال ما دوستان؟بياييم با زجر و تنهايي خود جمعي از منشور عشق و صفا ميان هم ترسيم و هديه بهم کنيم اين کار نوين و جديديست که از زجر و تنهايي فعلي مزيد رو به صفا و عشق و محبت بسازيم و عيدي هم کنيم
خسته ام و دلسرد ديگر اميدي در سر ندارم خدايا عالم حقيقت چقدر سياه است و مه آلود من از خود بودن وحشتي عميق دارم اما چه سود که هرچه ب د هست حقيقت است تو در مجاز گم شده اي تا غم کمتر بخوري ولي چشم هام باز شده و ديگر نواي بسته بودنم را نمي جويه من آن درمانده شدم گه همواره وحشت از نام اش داشتم خداحافظ اي دوستان خوبم بايد حقيقت را در نبودشان بپذيرم و به قول و زنجير تن وهن
+ [وبلاگ] ...
وعده شد آن يگانه موعود ولايت و امامت ظهورش نزديک است حيدري بايد بود که نگين ظفر دل انگيز است صافم از هر کينه و هر پيمان شکني که من دلدار محمد و آل محمدم حيديريم حيدري حيدريه در پي حيدر است لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار
+ من نتوانستم بي تقصير بمانم وقتي تو نقطه ضعفم بودي...
+ بناي خانه را بر ما نهادند سپس ما را در آن بالا نهادند چو از بالا نشستن غره گشتيم در آن بالا دو صد اما نهادند سروده بعد از انقلاب
+ چقدر گاهي دلم براي روزهاي خوش پارسي و دوستانم تنگ ميشه يادت بخير
سلام واقعا همينطوره يادش بخير
2--براي تو
سلام اگر بزرگواران ساعتي در روز هم براي پارسي وقت بگذارند اينجا باز رونق ميگيره
بعدی همه 11 نظر قبلی
my writings
786.سلام.چقدر دلم براي مادر هما.نهانخانه جان کفش هاي مکاشفه.در انتظار آفتاب تنننننننننننننگ شده..............و هفت آسمان.دختردوست داشتني و.....
{a h=asra262}my writings{/a} سلام شما اسمتون همين بود؟
+ و حسنک را سوي دار بردند و بجايگاه رسانيدند. بر مرکبي که هرگزننشسته بود نشانيدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که سنگ زنيد. هيچ‌کس دست بسنگ نمي‌کرد و همه زار مي‌گريستند، خاصه نشاپوريان. پس مشتي رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خبه کرده.
+ اينک که جان به لب وَ لبِ ما به جان رسيد اين خنجر از شماست که تا استخوان رسيد زين آسيا شراره به هفت آسمان رسيد “اين نوبت از کسان به شما ناکسان رسيد نوبت ز ناکسان شما نيز بگذرد”
تا بوسه‌اي به من ز لب دلستان رسيد جانم به لب رسيد و لب من به جان رسيد......ساغول@};-
عقيل صالح
ممنونم که انتخابمو پسنديديد.
همه 5 نظر
*قاصدك*
فرياد که از هجر تو جانم به لب آمد، هيهات که دور از تو همه سال چنينم
عقيل صالح
{a h=ghasedak2007}قاصدك{/a} @};-
+ شنو زان آدم گم کرده خود را که نه امروز خوش دارد نه فردا گهي در خواب خوش که در توحش نه از پايين خبر دارد نه بالا سروده قبل از انقلاب
درب کنسرو بازکن برقی
**ابوذر غفاري**
رتبه 94
2 برگزیده
418 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
**ابوذر غفاري** عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top